دستهایت بوی گندم می دهد
بوی دنیایی تفاهم می دهد
بر سپهر بی کران روی تو
بادهایی از صبا بر موی تو
چشمهایت یک غزال بی صدا
ابر و باران و شبی بی انتها
لب به لب چون میگذاری بی صدا
نغمه ها پیدا شود با هر ندا
تو نباشی شعر من عصیان کند
این دلم با حسرتت طوفان کند.
شاعر : اکرم احمدی ، کتاب طلوع یک رویا