من شعله ی فانوسم، جامی ز بلا نوشم
ای ماتم و درد امشب، مهمان تو آغوشم
باران زده ای تنها، من زاده ی جادویم
ای شب، شب بی پروا، آغوش تو را جویم
من کوه پراز دردم، بر قله ی عصیانم
من آتش یخ بسته، در قعر زمستانم
من بی کس و سرگشته، با درد چه محشورم
در پیچ و خم دنیا، من وصله ی ناجورم
در حسرت یک خنده، زخمی شده ای هستم
من هق هق یک گریه، از ساغر غم مستم
شلاق به تن خورده، چشم ودل من سازم