شعر و داستان

شعر و داستان
نویسندگان

۲۰ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

ای شروع بی پایان

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۴۷ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

ای شروع بی پایان 

انتهای بی آغاز  

 کجا بجویمت من ؟

آه ، از شب چشمانت 

که گمراهم کرد 

و چراغ نگاهت که رهنمایم شد

آه ، از نجوایت که شکستم 

و سکوتت که ساختم 

آه ، از تنت که هجرانم داد 

و روحت که وصالم بخشید

گواه یگانگی ام با تو 

 رازیست مستور ، 

لابه لای واژه ها 

 که سایه نگاهت ،

 روی آن افتاده

 

اکرم احمدی 

سهمم از تو

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۳۹ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

پاییز شدم رهگذر کوچه ات

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

زائر صحن نگاهت شده ام

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۴۳ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

غمت اوج شکوفایی

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

ملکوت چشم هایت

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۲۳ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

ملکوت چشم هایت 

پر از مه می بارم 

تو هستی 

بسان ابرهای گرفته 

در آسمان قلبم.

صدایت که سکوت شد 

قلبم گوش شد 

چشمم زبان 

دستم شعر.

تجلی وجودت 

شعله ور کرد

دریای دلم را 

من از ملکوت چشم هایت 

به معراج عشق رفتم

شاعر : اکرم احمدی 

 

حجم دوست داشتنت

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

 در عقل نمی گنجد

 حجم دوست داشتنت .

غرق شده ام 
در شعور کلامت.
میان آسمان ابری چشمانت
 زلال عشق موج می زد 
هنگامی که در انعکاس نگاهت 
ستاره باران شدم 
شاعر : اکرم احمدی

 

وقت کوچیدن

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۲۱ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

وقت کوچیدن بود
ته دهلیز زمان
پشت آونگ نگاری ز صدا
همسفرها همه جولان بسته 
و شبی سرد در این حسرتها
ناگهان در دل خاک افتادم
قفس تن به زمین رفت و صدایی می گفت:
"ای پرنده پیِ پرواز پرت را بگشا مرگ رسید"
جرعه ای از نفسم را خوردم
و دگر هیچ نفهمیدم من
چون پرنده پی پرواز شدم
لب یک طاقچه منزل کردم
روی آیینه ی اعمال خودم را دیدم
چه عجیب و چه غریب
در پی موسم هجرت بودم
اکرم احمدی

طرح خندیدن تو

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۲۰ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

تت

من به نوشیدن لبخند تو می اندیشم
من به آن لمس نگاهت در شب
صبح مدهوش شدم
عطر مهر تو مرا باز رسید
تشنه ی مهر توأم
طرح خندیدن تو باز تماشا دارد
خنده ات بوی اقاقی دارد
بوی بوسیدن تو
باز جاری شده است
لابه لای دفتر...
دفتر شعر تو را میخواند
واژه ها خیس شدند
اشک من منتظر دیدن توست.

 شاعر : اکرم احمدی

تو آغازم اگر باشی

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۱۹ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

تو آغازم اگر باشی من از پایان نمی ترسم


تو بارانم اگر باشی من از طوفان نمی ترسم


میان رعد و برق درد، بیا داروی جانم باش


بیاور شانه هایت را پناه گیسوانم باش


من از تکرار تو هرشب شدم شاعر، شکارم کن


ببین عریانی روحم، بیا و بی قرارم کن


تو گر همراه من باشی در آغوش تو محصورم


بهشت من دو دستت، در جهنم هم پر از نورم


شبیه سایهای باش در کنارم تا ابد صادق


که من هر لحظه خواهانم تو را عاشق تر از سابق

اکرم احمدی ، کتاب طلوع یک رویا 

 

تو را من اولین باری که دیدم

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

تو را من اولین باری که دیدم


چنان آهوی وحشی من رمیدم


تمام راه دنیا را دویدم


به مهتاب شب دنیا رسیدم


به او گفتم " نمی خواهم تو را آه


دل من یافت ماهش را، در این ماه"


شنید ماه جهان این گفته ها را


کمی خندید و گفت ناگفته ها را


"بدان من از سیاهی پر غبارم


و این نور از شهم، خورشید دارم "


تو هم مجنون یک لیلی نگاری


بگو، نور از کجا کرده ست عاری


سری جنباندم و گفتم به محنت:

"که ماه من ندارد بر تو رغبت


اگر در بند طوفان است و در تب


برای من شکفته در دل شب 


تورا هرگز نبوده عاشقی، ماه


ولی ماه من از عشقم، شده ماه" 

اکرم احمدی

کتاب طلوع یک رویا

 

کافه شعرم

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

کافه ی شعرهایم

در خیابان تو رونق دارد

قهوه ی چشم تو شیرین شده است

فال تنهایی من

ته یک فنجان است

مثل نقشی مبهم

کافه ی شعرهایم

باز خالی شده است 

پای میز دل من

تو مثال شب شیدا شده ای 

ماه من، غرق تماشا شده ای

روی یک نیمکتی ،ساعت ها

چون شب برفی یلدا شده ای

شیوه چشم تو دیدن دارد.

کافه شعرهایم

پر از آهنگ شده است

با همان ضبط قدیمی بزرگ

که صدایش به تو میماند آه

روی امواج غزلها جاریست

و تن گیتارت

باز چسبیده به آغوش دلم

کافه شعر هایم 

چند مریم دارد

روی یک گلدان

که پر از نقش اقاقی ها است 

چتی تو اینجا هست

در همین کافه دنج

اکرم احمدی ، کتاب طلوع یک رویا

 

الهه شرقی

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

شعر من تویی


ای الهه ی شرقی


شعر،


با تو آغاز میشود


با تو معنا...


بادام چشمانت 


سرنخ تمام شعرهاست 


و قافیه ی هر غزل


موج گیسوانت قصیدهای ناتمام است 


من شاعر نیستم


تنها راوی توام 


شبانه بقچه ام را باز می کنم 


کمی نان و شعر می آورم


میگذارم روی ترمه ی نگاهت 


دعوتت می کنم


سرِ سفره ی چند بیت 


از برکت نگاهت

اکرم احمدی

خانه تو

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۱ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

به جست و جوی تو ام 

با فانوسی از مهر 

در کوچه های شعر 

هوا

نفس 

 

هر قدم 

 

بوی تو را می دهند

 

کدام سطر مرا به تو می رساند 

 

کدام کوچه

 

دنبال رد پای تو هستم

 

کوچه به کوچه سپید

 

روشنی خانه ای پیداست

 

در من امیدی شعله می کشد 

 

ضربان قلبم می گوید 

 

عاشقی همین حوالی است

 

در خانه قلب تو  

 

اکرم احمدی، کتاب طلوع یک رویا 

 

معبد چشمانت

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۲۸ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

ازدحام کوچه تردید

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۲۸ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

شقایق

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۲۷ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

لابه لای دفترم من را ببین


جان من را از درخت شعر چین


در فراسوی بهار دیدنت


من شدم دیوانه ی بوییدنت


میوه های واژه هایم نوش تو


برگ سبز دست من آغوش تو


ای شقایق ای نگاه مهربان


یاد تو هر لحظه سوی من روان


مهربانم ای امید جان فزا


رقص شعرم پیش چشمانت رها


چون بیندازی نگاهی سوی من


با صبا همره شود گیسوی من


ای قرارِ بی قراری، خواب من


هر شبم با توست ای مهتاب من


اکرم احمدی

شعر مرهمی بود برزخم هایم

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۲۲ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

و شعر مرهمی بود بر زخم هایم 

آنسان که

اشک هایم روی کاغذ می چکید

و من عاجزانه در اسارت ابدیت غم بودم

شاعر : اکرم احمدی

موج موهایت

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۲۰ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

موج موهایت را

باد می برد به ژرفای خیال

خیس ، افتاده در ساحل شعرم

شاعر : اکرم احمدی

باران زاده ای تنها

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۱۸ ب.ظ | قلم | ۰ نظر

من شعله ی فانوسم، جامی ز بلا نوشم


ای ماتم و درد امشب، مهمان تو آغوشم


باران زده ای تنها، من زاده ی جادویم


ای شب، شب بی پروا، آغوش تو را جویم


من کوه پراز دردم، بر قله ی عصیانم


من آتش یخ بسته، در قعر زمستانم


من بی کس و سرگشته، با درد چه محشورم


در پیچ و خم دنیا، من وصله ی ناجورم


در حسرت یک خنده، زخمی شده ای هستم


من هق هق یک گریه، از ساغر غم مستم


شلاق به تن خورده، چشم ودل من سازم 

 

من زنده، ولی مرده، خونین و پر از رازم

اکرم احمدی، کتاب طلوع یک رویا