اکرم احمدی

شاعر و نویسنده

اکرم احمدی

شاعر و نویسنده

اکرم احمدی

سلام .من اکرم احمدی با نام هنری قلمدون هستم. این نام هنری را دوست مهربان عزیزم برایم انتخاب کرد . در شهر زیبا و کوهستانی خرم آباد زندگی می کنم. شهری در میانه رشته کوه های بلند که رودی بزرگ در وسط آن جریان دارد و دو دریاچه در دوسوی شهر آن را به بهشتی زیبا مبدل کرده است.
در هشتم تیرماه ۱۳۶۲ درست در دامنه یک کوه بلند در خیابان شریعتی متولد شدم.
کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دارم و عاشق ادبیات شیرین فارسی هستم.
سر سوزن ذوقی و دستی به قلم دارم.سال هاست به فعالیت آموزشی در عرصه ادبیات فارسی ( داستان نویسی ، شعر ، علوم و فنون ادبی و فارسی در دوره های ابتدایی و دبیرستان و ...) مشغولم.
🌹از اینکه به وبلاگ من آمدید ودست نوشته هایم را می خوانید، تشکر می کنم.🙏
در صورت تمایل به بهره مندی از دوره های حضوری و مجازی نویسندگی و شعر تماس بگیرید.
شماره تماس : 09016616582

نویسندگان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موسسه شعر و نویسندگی قلمدون» ثبت شده است

الهه شرقی

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۵ ب.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر

شعر من تویی


ای الهه ی شرقی


شعر،


با تو آغاز میشود


با تو معنا...


بادام چشمانت 


سرنخ تمام شعرهاست 


و قافیه ی هر غزل


موج گیسوانت قصیدهای ناتمام است 


من شاعر نیستم


تنها راوی توام 


شبانه بقچه ام را باز می کنم 


کمی نان و شعر می آورم


میگذارم روی ترمه ی نگاهت 


دعوتت می کنم


سرِ سفره ی چند بیت 


از برکت نگاهت

اکرم احمدی 

دلنوشته : حصار ندیدنت

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ب.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر


هزار واژه حبس شده در حصار ندیدنت و چه تنگ است قفس نبودن تو .
واژه ها در بستر دلتنگی ،واژگون در شیار خواهش ها ،پشت دهلیز زمان ، لابه لای پرده در انتظار تو نشسنه اند.
  واژه های تب دار بهر دلتنگی تو از نفس افتادند.
منم مبتلا به چشمانت و آن نی لبک لب هایت که مدام نت به نت 
ساز دلم  را می نواخت .

من نیازم، اما تو پراز احساسی ، من سرابم اما تو پراز بارانی

دلنوشته 

نویسنده : اکرم احمدی

دلنوشته ، یادت

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۰۷ ق.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر

شبانگاه است و باز خیالت در آغوشم آرمیده.
برایش لالایی خوانده ام:

"لالا، لا، لا گل لاله
بگو، عشقم کجا خوابه
لالا، لا، لا گل مریم
به یادتو بازم،هر دم
می خونم شعر لالایی
عزیز دل کجا خوابی"

باز هم یادت،گوش می دهد ،می بیند
و مرا می بوسد.
دستش را می گیرم ومی خوابم 
من ویادت هر شب دلتنگ تو می شویم.
صبح ها که بیدار می شوم ،در آغوشم نیست 
کنار تو آمده و باز تا بیدار می شوم ،زودتر از باز شدن پلک هایم برمی گردد و بوی تورا برایم به ارمغان می آورد.
به راستی که چقدر یادت با وفاست؛
هرگز ، دمی، تنهایم نمی گذارد.

دلنوشته ، اکرم احمدی

دست هایت

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۴۰ ب.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر

دستهایت بوی گندم می دهد


بوی دنیایی تفاهم می دهد


بر سپهر بی کران روی تو


بادهایی از صبا بر موی تو


چشمهایت یک غزال بی صدا


ابر و باران و شبی بی انتها


لب به لب چون میگذاری بی صدا


نغمه ها پیدا شود با هر ندا


تو نباشی شعر من عصیان کند


این دلم با حسرتت طوفان کند.

شاعر : اکرم احمدی ، کتاب طلوع یک رویا

 

موسیقی روییدنم

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۳۴ ب.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر

کاش گیتاری شوم،

 

از جنس قدم های بودنت

 

برای جهانی 

 

که در من تنها تو را می شناسد  

 

ای تک توازنده ی ساز قلبم

 

  من  با نت لبانت

 

ترانه می پاشم 

 

بر تن شهر عاشقی

 

  و با بند لتد انگشتانت

 

هر واژه شوق شعر شدن می دهم 

 

تنها برای تو

 

تنها 

 


اکرم احمدی

شعرآزاد ، نوشین لب

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۷ ب.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر

🍃نوشین لبم در خواب خوش،بی تاب رویش گشته ام


🍃آذین زدم شب رابه دل، مدهوش مویش گشته ام


🍃دانم که درخوابست ومن عاقل ترین دیوانه ام 


🍃بی تاب او، بی خواب او، آواره میخانه ام


🍃من با شراب چشم او مستانه ی بوسیدنم


🍃در بستر تاریک شب امشب غزل آبستنم

 

شاعر: اکرم احمدی

آتش جان ها

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۴ ب.ظ | اکرم احمدی | ۰ نظر

❤️ای مهرتو درجان ها،آغوش توبستان ها
❤️من درشب هجرانت ،دردام شبستان ها
❤️گویند حذر باید از روی تو ای ماهم 
❤️دوری نگه باید از چشم تو ای شاهم 
❤️گویند که زنجیرست آن زلف پریشانت 
❤️درحجله یک هوراست آن صورت عریانت
❤️آشفته ی تنهایم درحجله ی جانی تو 
❤️عریانی روحم را تن پوش نهانی تو 
❤️گم گشته آن رویم ،دل بسته به یک مویم 
❤️ای شب تو بدان این را آغوش که راجویم
❤️او آتش جان ها هست نزدیک نشوجانا
❤️این حرف رقیبانست دوری نکنم یارا
❤️گرآتش جان هایی پس این خنکی ازچیست 
❤️من مست گلستانم، این بوی گلاب ازکیست

شاعر: اکرم احمدی